جدول جو
جدول جو

معنی درویش پرور - جستجوی لغت در جدول جو

درویش پرور(دَ شِ کَ تَ / تِ)
درویش پرورنده. تربیت کننده و پرورندۀدرویش، که عنایت و توجه به درویش دارد:
که پروردگار توانگر توئی
توانا و درویش پرور توئی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درون پرور
تصویر درون پرور
کسی که باطن خود را صفا دهد، پرورندۀ درون، جوانمرد و مردم نواز و آنکه مردم را دلجویی کند
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ پِ سَ)
بچۀ درویش. درویش بچه:
هرچند که درویش پسر نغز آید
در چشم توانگران همه چغز آید.
ابوالفتح بستی.
، درویش نوجوان: درویش پسر این بشنید. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
(دُ کَ دَ / دِ)
درون پرورنده. پرورندۀ باطن. پرورش دهنده ضمیر، کنایه از انبیاء (ع) و اصحاب قلوب و ارباب مجاهده رضوان اﷲ علیهم اجمعین. (از شرفنامۀ منیری). کنایه از صاحبدل و صاحب مجاهده باشد. (برهان). صاحبدل ومجاهد به معنی مربی کل. (انجمن آرا). صاحب مجاهده واهل دل. (آنندراج). اهل معنی و اهل دل. جوانمرد و بزرگوار و صاحبدل و مجاهد. (ناظم الاطباء) :
برق روانی که درون پرورند
آنچه ببینند ازو بگذرند.
نظامی.
پرورش آموز درون پروران
روز برآرندۀروزی خوران.
نظامی.
، کسی که دل مردمان بدست آورد. (برهان) (ناظم الاطباء). کسی که صاحب محامد باشد و دل مردم را بدست آورد. (لغت محلی شوشتر -نسخۀ خطی) ، کنایه از حق تعالی. (آنندراج). خدا. (ناظم الاطباء). صفتی است خدای را به معنی مربی باطن:
ای درون پرور برون آرای
وی خردبخش بی خردبخشای.
سنائی.
در آن دایره کاین سخن رانده ام
درون پرور خویش را خوانده ام.
نظامی.
با تو برون از تو درون پروری است
گوش ترا نیک نصیحتگری است.
نظامی.
، کنایه از شکم پرور است که به عربی عبدالبطن گویند. (لغت محلی شوشتر - نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(پَ/ پِ گَ تَ)
عنایت و توجه به درویشان کردن. پرورش درویشان:
گوئی برفت حافظ از یاد شاه یحیی
یا رب بیادش آور درویش پروریدن.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از درون پرور
تصویر درون پرور
کسیکه باطن خود را صفا دهد
فرهنگ لغت هوشیار